فزت و رب الکعبه
گل ریخت بر سرم ، که گلت بود باورم
اینک ببین گلم ، که چه در گل شناورم
چشم از میان گل به تو میدوزم ای رفیق
بنگر میان بستر گل ، خواب آخرم
عمری فراق بود ، کنون وصل حاصل است
این شوق ، اشک میطلبد ، نیست باورم
« فرزند ملجم » است ، لجامش زده است شر
من « ملجم » تو ام ، تو بران تا به خاورم
شمشیر و فرق من ، دم بیل است و خاک باغ
« فزت » ، رها شدم ، همه گل شد سراسرم ! !
« کاظم »
کاظم جان سلام....خوبی؟یه کامنت واشم گذاشتی و سئوال کردی که به نظر شما (یعنی من)سوره قصاص در قرآن زیادی است؟.....نه زیادی نیست ولی آیا ما به دستورات خوب قرآن دقیقآعمل می کنیم؟آیا در قرن بیست ویکم باید با یک مجرم اینگونه رفتار کرد؟به نظر شما من احساساتی قضاوت میکنم...ولی اینطور نیست.من منطقی و با دید باز به مسائل نگاه میکنم....آیا شما میتوانید یک لحظه خود را به جای محکومی تصور کنید که حکم اعدامش را از اجرای احکام به دستش داده اند؟باور کنید نه شما و نه من ونه هیچ کس دیگری نمی تواند حال و روز او را متصور شود....ببین عزیزم منظور من مجرمینی مانند بیجه یا خفاش شب یا حنائی نیست که قتل های سریالی انجام داده ا ند..منظور من کسانی مانند دلارا دارابی یا مهاباد فتحی یا کبری رحمانپور است که نا خواسته مرتکب قتل شده اند.....وضعی که شاید خود من یا شما هم اگر در آن حالت و به جای آنها بودیم همین کار را میکردیم.....مگر دین اسلام دین محبت و بخشش نیست؟پس چرا مجازات سنگسار در این دین وجود دارد؟چرا های زیادی در ذهن من هست و این باعث شده به خیلی از مسائل با دیده شک و ابهام نگاه کنم؟اگر ئین اسلام دین برابری است چرا زن و مرد از حقئق یکسانی برخوردار نیستند؟.....کاظم جان امیدوارم بتوانیم بیشتر با یکدیگر در این موارد صحبت کنیم.......چرا های زیادی در ذهن من است......موفق باشی.
علی آقای عزیز
سلام ،
۱ - هیچیک از احکام دین مبین نمیتواند معطل قضاوت در مورد اجرای صحیح سایر احکام بماند ( تا جائیکه حقیر میدانم ) .
۲ - برخیها معتقدند صدور حکم اعدام میبایست کاملا منسوخ شود . آنچنانکه از کامنت حضرتعالی بر می آید شما با این نظر موافق نیستید و مثلا اعدام را برای امثال بیجه مجاز میدانید .
۳ - دوست عزیز ، من میتوانم رنج محکومی را ( حتی المقدور و نه کاملا ) تصور کنم که حکم اعدامش صادر شده ، اما اجازه دهید شما را نیز دعوت کنم به تصور حال پدر و مادری که چهار گرگ صفت ، شبانه به خانه شان میریزند و در حالیکه دست وپ ایشان را بسته اند برابر چشمانشان به دختر ۱۶ ساله شان تجاوز کرده و سپس او را به قتل میرسانند . بنظر حضرتعالی این چهار نفر نباید اعدام شوند ؟ در زندان بمانند تا عفو نصیبشان شود یا تا آخر عمر از اموال عمومی در زندان ارتزاق کنند ؟
۴ - انتظار من از حقوق برابری نیست . عدالت است . لذا برابری حقوق زن و مرد را همه جا عین عدالت نمیبینم بلکه احتمال ظالمانه بودن آنرا در برخی موارد میدهم .
۵ - قلب مهربان شما را که میطپد برای انسانیت و خوبی میستایم . اما دوست خوبم ، اجتماع را فقط با قلب نمیتوان اداره کرد و غقل برخی اوقات مواردی را تجویز میکند که قلب رئوف را تحمل آن آسان نیست . تقاضا میکنم اظهارات خانم دل آرا دارابی ( مرا میبخشید که در کامنت قبلیم اشتباها ترابی گویا نوشته ام) را مطالعه فرمایید .
از محبتتان ممنونم .
پاینده باشید .
با سلام به دوست و همشهری عزیز
ولله ممکن است شما با کسی موافق نباشی اما نوع برخورد شما بیشتر به آدم های بزن بهادر شبیه است . برادر من سال ۱۳۷۶ از اداره اخراج و زندگی اش سیاه شد. به تمام معنا بدبخت شد و حالا من از شما می پرسم اگر آقای اسد مذنبی اخراج نمی شد آیا امروز در صف مخالفان نظام قرار می گرفت؟ و اما در مورد اصل و نسب ایشان در جواب یکی از کامنت ها اشاره ای کرده بودی چون منهم هم ولایتی خانواده مذنبی هستم و پدربزرگ مذنبی مالک ده ما بود و اولین پیش نماز مسجد کوفه! پدر ایشان از افراد متدین و سرشناس بندر بود و سالها رئیس امور مشترکین و از روسای حسابداری برق بندرعباس بود. برادر آقای مذنبی حسین مذنبی سالها رئیس آموزش و پرورش بندرلنگه و بندرعباس بوده و در زمان استانداری زائری فرماندار رودان بود و الان نیز مسئول شورای نگهبان در بندرعباس است . برادر زاده مذنبی پزشک جراح در بیمارستان تامین اجتماعی است . بنابراین به شما توصیه می کنم اگر فردی را نمی شناسی اول تحقیق کن و بعد اظهارنظر !
بسیار از اینکه این فرصت را به خوانندگان سایتت داده ای تا نظرشان را بگویند ممنونم
من غلام هستم و مال روستای کهتک از توابع فین و ساکن سوئد که در حال حاضر در سفرآمریکا و به کانادا هستم .
برادر و همشهریم جناب آقای غلام
با سلام و عرض احترام ،
۱ - در هیچ کجا اعم از مطالب یا کامنتها ، حقیر به اصل و نسب و خانواده محتنرم آقای مذنبی اشاره ای نداشته ام ( تقاضا میکنم مجددا بررسی بفرمایید ) . اشراف دارم که خانواده ایشان انسانهای شریفی هستند و من برایشان احترام بسیاری قائلم .
۲ - از اخراج برادر حضرتعالی متاسفم ، هر چند علت آنرا ذکر نفرموده اید اما باور دارم که در بسیاری موارد این اخراجها منطقی و عادلانه نبوده و همانطور که در جائی عنوان کرده ام خلاف توصیه شهید بزرگوار بهشتی بوده که میفرمود : « جاذبه در نهایت امکان ، دافعه در حد ضرورت »
۳ - من اعتراضی به این ندارم که آقای اسد مذنبی در صف مخالفان نظام باشند . موافق یا مخالف بودن حق طبیعی هر انسان است . اما در مخالفت و عملکرد ایشان دو مورد را بد میدانم : اول همصدایی با دشمنی مثل آمریکا و شخص وقیحی مثل بهارلو و دوم تمسخر و توهین . بنظر حضرتعالی مخالفت حتما باید بطریق غیر مودبانه صورت گیرد ؟ آیا مردم حق ندارند از تمسخرها و توهین های ایشان مکدر شوند ؟ البته ایشان بر این تصورند که غالب ملت ایران مخالف نظامند و لابد از سخنان ایشان شاد میشوند ، اما حضرتعالی حتما واقفید که اکثریت جامعه حامی و پشنیبان نظام و انقلابند و اظهارات آقای مذنبی را بر نمیتابند .
از ارسال نظرتان ممنونم .
سفرتان به خیر و سلامت باشد .
سلام من لینک شما را داده ام در ضمن از ان جایی که فکر می کنم کامتی را که برای آقای سیاورشن نوشته ام حذف نماید برای اطلاع عموم برای شماهم می فرستم
پاینده باشید
با سلام و عرض تسلیت به مناسبت شهادت مولی الوحدین
مدت هاست که وبلاگ شما را می خوانم و گهگدار به مطالب ارزنده ای در این عرصه برخورده ام. در مورد این پست شما باید بگویم که تا حدودی حق را به دوستان می دهم. هرچند که به علت بی نام و نشانی ایشان بنده حقیر نتوانستم با این عزیران تماسی حاصل کنم اما فک می کنم تک تکشان را بشناسم. در مورد داستان ای ن عزیز که من جسارت نمی کنم و هیچ سوادی دراین باره ندارم که نظر بدهم اما چیزی که مرا بر آن داشت تا پس از مدت ها کامنتی برای دوستان هرمزگانی بنگارم مسالهی ترانه است.
سوالی که من از آقای ذاکری دارم این است که آیا واقعن ایشان فکرمی کنند ترانه پل اندیشه است؟
کدام اندیشه و کدام پل در پس ترانه های ایشان خفته است؟
چیزی که امروزه بیش از پیش در ترانه های این دیار رویت می شود ابتذال است. مبتذل بودن ترانه های عموم ترانه سرایان جوان از معضلات جدید فرهنگی ماست. معضلی که به گمانم ریشه در بی سوادی و جهل فرهمگی ایشان دارد. برعکس ترانه های پیشینیان ما آن قدر معقول و زیباست که ترا دچار حیرتی متافیزیکی می کند و انسان را انسان معنوی را به یا دمعبود خویش میاندازد وآیا کار هنر جز این است؟
ایا ما ترانه می گوییم که فقط آنی ما را شاد کند یا رقصی به تنمان در مراسم مبتذلی مثل عروسی بیندازد.هدف شما از ترانه چیست آقای ذاکری؟ هرچند که خود بیان کرده اید اما به گمانم ترانه های شما هیچ بویی از اندیشه ندارد بوی ابتذال آن ور آبی را دارد آن هم دست دهم آن را.....
شما آیا واقعن دل خوش این هستید که مهرشاد اسمتان را در یک تلویزیون لس آنجلسی آورده...اگر اینگونه است من هم به آن دوستانی که به گفت و گوی شما در باره داستان معترض شده اند حق می دهم زیرا شما دنیایی بس کوچک دارید و بسیار مانده تا هستی تان را بشناسید. من شدیدن به ان چه امروز به نام ترانه به خورد این مردم داده می شود معترضم و اسفناکم ازین موضوع که کسانی هم به آن دامن می زنند.آقای سیاورشن...من از دوستان یکی از ترانه سرایان به نام این شهرم که حالا در خاک خفته است. لطفن تنش را نلرزانید در آن زیر....به حق این شب ها که موفق باشید همگی تان.
ژان وال ژان عزیز
با سلام و عرض احترام ،
۱ - پیوند شما را افزودم .
۲ - نوشته حضرتعالی متین است و بیانگر نظرتان و برهانی خطور نمیکند به ذهنم که آقای سیاورشن را باز دارد از درجش .
۳ - فکر میکنم بحث داستان پررنگ تر است در این تقابل آرا تا ترانه ، و حکایت حوزه هنری نشینان است و یاران انجمن داستان ، و به زعم من کمی دور شدن از انصاف .
۴ - در باب ترانه ها ، فارغ از قضاوت در خصوص شخص مورد نظر ، با شما هم باورم که بارمعنایی فعلیها رو به تهی شدن میرود و غنای آهنگهای مانوس پیشین را دیگر به دوش نمیکشد .
پاینده باشید .
کاظم بیسواد برو درست بخون توی رژیمی که تو ازون کاسبی می کنید به من و خواهر مادرت میگن ضعیفه دنیا رو باز ببین برادر بسیجی
کاظم عزیز!
اول بگویم که از یافتنتان نمی دانید که چقدر خوشحالم.
هر چند دیر وقتیست که این جا می آیم و می روم.
صفحه بسیار خوبیست. و از لینک هم سپاسگزارم که آن همه قابل دانسته اید.
باری. دوس داشتم در صورت تمایلتان کمی و فقط کمی از شعرتان صحبت کنم.
گل ریخت بر سرم که گلت بود باورم
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
به نظر می رسد وزن شعر این باشد. البته شما بهتر از من می دانید که شعر کلاسیک در همه مصرع ها باید از الگوی خاصی تبعیت کند که در مصرع اول بروز کرده.
1.مصرع اول و دوم کاملاً با وزن مطابقت دارند.
2.در مصرع سوم آن جا که ای رفیق می آید کمی وزن به هم می ریزد که البته آن را می توان به حساب اختیارات شاعری گذاشت. ولی وقتی که همین وزن کشیده که شامل یک هجای بلند و یک هجای کوچک می شود (فیق ، مصرع سوم)(زدست ، مصراع هفتم)(باغ ، مصراع نهم) تکرار می شود ، این طور بر می آید که شاعر از اختیاراتش سوء استفاده کرده است.
به همین مصراع سوم دقت کنید. مثلاً، ببینید فقط مثلاً به جای رفیق بگویید ای علی. یا ای رهی. وزن کاملاً درست می شود.
3.در مصراع چهارم به جای فاعلن ما می شنویم فعلن و این دیگر اصلاً نمی تواند اختیارات شاعری باشد. ببینید: شما می گویید دیده ی ترم. و فرضاً باز هم می گویم فرضاً اگر می نوشتید دیده ات ترم وزن درست می شد.
4. در مصراع پنجم ناگهان سه واژه با هجاهای کشیده پشت سر هم می آیند (وصل ، حاصل، است) کسی هست که بتواند به (حاصل است) بگوید فاعلن؟
5. و یا در مصراع هشتم آیا ( من ملجم تو ام تو) مفعول فاعلات است؟
6. و در آخر (فزت) که مناسبتی با مفعول ندارد.
و البته منکر نمی شوم که خوش نشسته است در شعر و شیرین ادا می شود. و همین را می گویند اختیارات شاعری. که شیرینی بیش از حد کلام ، وزن را توجیه کند.
و اما
یک بار دیگر به وزن دقت کنید: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
این وزن از اوزان شاد و ریتمی غزل فارسی است. مانند مستفعل مستفعل مستفعل فعلن که در اکثر اشعار مولانا استفاده می شود. و دهان به رقص در می آید و با مجالس سماع مناسبت دارد.
و اگر دیگران نیز چون من مفهوم عارفانه ابیات را دریابند. و مناسبتی بین آن و ( از نیستان تا مرا ببریده اند) بر قرار ببینند، از این وزن آن قدر محظوظ می شوند که اشتباهات فاحش وزنی را فراموش کنند.
راستی چرا بیل و خاک کاظم عزیز؟ چطور دلتان آمد؟
( پله پله تا ملاقات خدا می روم)
سرکار خانم صبرا نامی
با سلام و عرض احترام ،
۱ - حضرتعالی تخم کبوتر زبان گشایی من بودید در فضای وب ، و لاجرم نامتان اولین زینت بخشان کتیبه پیوند ها ( همراه با ارجمندانی چون سرکار خانم زهرا موثق و دوست گرانقدرم احسان ) .
۲ - نه تمایل ، که سپاس دارم قابل دانستن و پرداختن تان به آنچه نوشته ام ( محض پرهیز از اطاله کلام بگذارید شعرش بنامم هر چند به زعم شما ممکن است نباشد)
۳ - بیش از همه خوشنودم که معنا را دریافته اید و این بهترین تسلا است پریشان مغمومی را که شاید به گونه ای لمس میکرده است ضربت را در شب ضربت ، و تمامی خانه را میگرییده است در دیرگاهان شب تا بستر را بجوید به رنج نقاهت و شادمانی رهایی از امانت .
۴ - بنا یه تخصصتان که تلمذ دانشگاهی ادبیات است به صناعت شعری پرداخته اید . پیشاپیش دست تسلیم را فراز کنم که هیچ از آن نمیدانم . در سالهایی که به تحقیق پیش از به دنیا آمدن شما باید باشد راه شعر را آزمودم با دو رباعی :
از بارگه خداست این وحی و پیام
پاداش شما بهشت و دوزخ فرجام
گویید به حق بهشت خود ویران ساز
کس فکر بهشت نیست در این ایام
و
دیشب از ابر بنوشیدم و سیراب شدم
آنگه از دوری تو خسته و بی تاب شدم
نیمه شب آمد و مردم همه در خواب شدند
گریه کردم من و از هجر نو بی خواب شدم
آن زمان هم توصیه ام کردند به مطالعه صنایع شعری ، اما ذوق کنکاش من فنی بود و ریاضی و نه عروض و بدیع و قافیه ، و از اینروی محروم ماندم از علمی که شما به آن مسلحید . لذا بر من اغماض بفرمایید عدم رعایت مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن .
۵ - جسارت مرا ببخشید اما بلحاظ معنایی « ای علی » یا « ای رهی » جای « ای رفیق » را نمیگیرد ( البته میدانم که بعنوان مثال گفته اید ) و به جای « دیده ترم » حتی به لحاظ صنعت شعری هم « دیده ات ترم » رعایت وزن نمیکند و شاید « دیده ها ترم » رساتر باشد فاعلن را ( هر چند همه فارغ از عنایت به معنا ) .
۶ - دوست خوبم ، بیل خاک را میشکافد تا بذر گل بنشاند و شمشیر فرق علی را تا رستگاری ، گل رنجهای او باشد از جور زر و زور و منحوس تر از همه . . . تزویر !
سپاس مرا بابت عنایتی که مبذول کردید بپذیرید .
مانا باشید و پویا .
کاظم عزیز:
البته بی انصافی است گفتن اش که دل خوشی ندارم از شعر سنتی آن هم در روزگاری که نیما عبور از قافیه را(و نمی گویم رهایی از قافیه را) نوید داد.جسارت ام را نادیده بگیرید به این اظهار نظر که کاش خودتان را درگیر قافیه و وزن عروضی نمی کردید.سلیقه است دیگر...
اما چه کسی می تواند منکر معانی بلندی باشد که مطرح کرده اید؟!شیعه ی خوبی نیستم برای علی اما حقیقتا ستایش اش می کنم برای جاذبه اش و به قول شهید مطهری حتی دافعه اش.
امیدوارم این روزها کمی بیشتر فکرمان را اصول او مشغول کند...
سرکار خانم زهرا موثق
با عرض سلام و احترام ،
۱ - من سالهاست بسیار به ندرت مرتکب شعر میشوم و البته در حد بضاعت قلیلم از همه نوعش تقریبا بدون حساسیت .
۲ - احساسم بر این است که نوع شعر مناسب خویش را میطلبد تقریبا هر موضوعی و هر حال و هوایی به مقتضای مراد ( نمیدانم مثال خوبی است یا نه اما مصداق زیاد زیبایی نمی یابد آهنگها و ترانه ها با شعر نو ) .
۳ - پاری اوقات وزن و قافیه اگر چه دست و پاگیر اما مثل رعایت آراستگی ظاهر من و شما میماند برای حضور نزد جمع با همه وقت و حوصله ای که باید صرفش کرد .
۴ - کمی حساسم به این مطلب که نو پردازی ، از سر ناتوانی سنت سرایی نباشد . و راستش از مقطع کردن نثر و نحمیلش به نام شعر بویژه آنگاه که به جرم سپید بودن حتی از معنا پرسیش نیز منعت میکنند ، زیاد دل خوشی ندارم .
از حضورتان ممنونم .
در پناه یزدان پاک .
ناو هواپیمابر هسته ای آیزنهاور اواخر مهر به کرانه های خلیج فارس می رسد. این سوی ماجرا بازهم جلسه های وفاق ملی برپاست و آخوندها از متوسط و ضعیف و مثبت و منفی با لبخندهای تصنعی یک بار دیگر ماجرای اوضاع و احوالمان خیلی خوب است را در بوق و کرنا می کنند. افطاری خوبی است . همه جا امن و امان است و هیچ مشکلی وجود ندارد.
ایران به یک قدمی تحریم رسیده و آقای رییس جمهور همچنان سرگرم سفرهای استانی هستند و انرژی هسته ای حق مسلم ایشان است.
آقای محمود اصلا دیالوگی ندارد. اگرچه شاید ظواهر امر نام یک دولت راست را برای کابینه او مناسب جلوه دهدُ اما بدبختی این است که واقعا حتی رییس جمهور و همراهانش الفبای دیالوگ راست را هم رعایت نمی کنند و شگردها و ترفندهایش را. وگرنه به راحتی می توانستند با دولت آمریکا به نتیجه برسند. خب بالاخره ادبیات دولت پوپولیست که شاخ و دم ندارد.
گویی هیچ کس هم در این میان قایل به تغییر گفتمان نیست و نمی دانند که باید در این اوضاع و احوال به جا افطاری اندکی تامل کرد که داریم به چه سمتی می رویم. تحریم نسخه نزدیک به جنگ است. و جنگ یعنی حماقت بشریت.
تورم آنقدر بالا رفته که موج تحریم تا مدت ها این مردم به خواب زمستانی رفته را به هوش نمی آورد. اما ناوگان آیزنهاور خیلی هم برای تشریفات و هواخوری به خلیج نیامده و ناوهواپیمابر اینترپرایز نیز بعد از دو سال حضور در دریای عمان به یک بار بی دلیل به پایگاه خود بر نمیگردد.
ناو "کیتی هوک" هم پیش از آغاز جنگ عراق بی دلیل به آب های خلیج نیامد.
پروین خانم
باسلام و عرض احنرام ،
گمانم منظور واقعی تان این است که ادبیات دولت پوپولیست شاخ و دم دارد .
صحیح است که جنگ یعنی حماقت بشریت اما دفاع یعنی شرافت انسانی . اگر ماموریت شما ترساندن این ملت است ، توفیقی نصیبتان نمیشود . شما میترسید که ناوهای هواپیما بر دشمن را رصد میکنید و آرزویتان گردن نهادن به زور است .
غیر از تسلیم در برابر زور پیشنهاد دیگری هم دارید ؟
زیاد نترسید . واهمه دشمن بیشتر است !
سلام ...زیبان ...مه لذت امبو ...راستی نوای ایی نوحه تشنوتن که اگیت : برو باد صبا برگو به قنبر ...
اگه نتشنوتن امشو فرصت خوبین ...شاهکارن ...
جناب آقای سیاورشن عزیز
با سلام و عرض احترام
ام اشنوتن . بازم گوش ادم که همیشه جونن . ا حضورت ممنون . او یکی کامنتت هم ات گفتن خصوصین . پ لابد اجازه م نین تاکیید بکنم و جواب هادم . مگه دستور خودت بشت .
فی اامان الله .
سلام کاظم بزرگوار
اول مراتب سپاس مرا بابت این لینک بپذیرید
دوم این چه فضایی حقیریست که با گذاشتن یک عکس آن هم در شهادت امام اول ما شیعیان این گونه به من می تازند و نفرینم می کنند
آیا من سزاوار چنین عقوبتی ام
آای اگر گفتم ترانه ات بد است آقای فلان مبتذل است آقای فلان باید به امامت فحاشی کنی و مرا متهم به تروریست بودن و جلاد رژیم بودن و فساد کنی
آیا این همان دموکراسی ایست که ایشان نویدش را می دهند
خون من فدای رسول الله
خداوند ناظر بر همه ی ماست
سپاسگذار شما هستم که مرا تنها نگذاشتید
یا علی
ژان وال ژان عزیز
با سلام و عرض احترام ،
گفته میشود یکی از رسل هنگام مبعوث شدنش به مقام رسالت از باریتعالی خواست که : زبان مردم را از من بگردان . پاسخ شنید که : اگر جایز بود از خویش میگرداندم .
دوست عزیز ، بردباری سلوک بزرگان است .
بردبار باشید و پوینده .
کاظم از نوشته هات چنین برداشت میشود که ادمی خالی از درک اجتماعی ودنیا را دید و فضای کوچک تاریک ومحجر خود می بینی وبقول ما ایرانی های وطن برست سر کوچکت زیر برف کرده واز دنیای بزرگ اطراف بی خبری .بهتره با منطق علمی و نه با کلاشی دنیا رو ببینی و تجزیه وتحلیل بکنی خوب میدونم با شخصیتی که داری این نظر را نمیتونی تایید بکنی.
قدرت استلال و منطقتان بی بدیل است ! ! !
گوش بگشا لب فرو بند از مقا ل
هفته هفته ، ماه ماه ، سال سال
صمت عادت کن از یک گفتنگ
میشود ذوالنار از این تحت الحنگ
اگر لذت و ترک لذت را بدانی
دگر لذت نفس را لذت نخوانی
هزاران در خلق ، بر خود ببندی
گرت باز با شد ، دری آسما نی
سفره های علوی کند ، مرغ جانت
گر از چنبر آز ، باز رانی .................
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما از در گاه خداوند
متعال ..در این ماه پرفضیلت ...التماس دعا ....
کاظم جان سلام
علی فزت و رب الکعبه گفت و قبلا از آن این امت سراپا سرکش را نفرین کرد و این نفرین بود که تا ابد گریبان عرب سرکش را گرفت و چه عجیب که هنوز هم بدتر از علی نصیبشان می شود. این ملت نفرین شده هستند. یک روز یزید و ابن زیاد روز بعد حجاج یوسف و روز دیگر بنی عباس و یک روز صدام و حالا شیطان بزرگ. خدا را شکر که جزئ نفرین شده های علی نیستیم.آپم سر بزن.
درود بر کاظم عزیز/ سلام بر اشعار زیبایش!