کاظم

ادبی سیاسی

کاظم

ادبی سیاسی

خدایا ، یارایم ده پرواز به چکادها را ، که زمانم عجیب تنگ است !

 

 

در کوهستان کوتاهترین راه از چکاد است به چکاد .

اما بهر آن ترا پاهایی بلند باید .

گزین گویه ها می باید چکادها باشند ،

و آنان که روی سخن به جانبشان است تنومند و بلند بالا  .

 

                                                      فریدریش ویلهلم نیچه

نظرات 6 + ارسال نظر
محمدرضا بلبل پور جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:29 ب.ظ http://reza4603.blogfa.com/

آقا کاظم عزیز!
ممنون از اینکه به وبلاگ حقیرم سر زدید. از حمایتهاتون هم ممنون. باز هم تشریف بیارید و راهنمایی بفرمایید.
یا علی

امیر راعی فرد جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:41 ب.ظ http://mehrpooyan.blogfa.com

سلام رفیق
با متنی درباره آلنده به روزم...منتظرتم

هژیر شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:36 ق.ظ http://www.havari.blogfa.com/

کاظم جان من درست نفهمیدم چه نوشته ای. شرمنده.

هژیر عزیز ،

چکاد به معنای قله است .
عمر در اختیار ، آنقدر شتابان جاری است ، که باید گزیده های واقعا گزیده را گفت و شنید و نوشت و خواند ، تا شاید اندکی ثمر بخشد جهد در پی تبادل دانایی را . به گفته ها و نوشته ها بنگر ( رسانه ها و وبلاگها ) چه میبینی ؟

از خداوند میخواهم به منهم عطا کند آنچه را که به تو بخشیده است ، نعمت پرسیدن را !

کاظم شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:00 ب.ظ

احسان عزیز من ،

گمانم ابر و باد و مه و خورشید و فلک دوباره دست به کار شده اند ، و این بار برای جداکردن من و تو . این سیستم لعنتی در خماریم گذاشت که هنوز نخوانده ، نوشته ات حذف شد .
ناشی بودنم را ببخش و منتم گذار و تجدیدش کن .

چشم به راهم

احسان الف شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:14 ب.ظ http://garomzangi.blogfa.com

کاظم عزیز , مجالی می خواهم تا از کوه به دشت بزنم و نه از دریا بنویسم که کمابیش می شناسیش که از نیمه بیا بانی ام . نیمه دیگرم مال تنهایی باغ بی بی خدا رحمتی تو باغ درندشت با عمارت کهنه و سقف های گنبدی کویری و پسین های پر از جیر جیر گنجشک و سار و قور قور فاخته. موسم خردینه گی ام تنها پرنده ای که برام شده بود عینهو سیمرغ حکایات شیرین شیخ عطار, ,نه پشت قاف که تو بیا بونای پشت ابادی یه پرنده ای بود قد کف دست به رنگ خاک با یه کاکل کوچک ته سرش که بهش می گن قودی کلا . بی بی می گفت " ننه , تخمشه می ذاره سر راه و می گه هر کی ورش داشت حواله اش با خدا " ارزوی همه بچگی م شده بود تخم قودی کلا رو پیداش کنم بندازم زیر پای مرغ که ایا جوجه بشه که ندیدم . بچه تر که بودم یه شب صاف و کنده از بی بی پرسیدم که ارزو یعنی چی . بی بی یکی از همون جوابهایی رو داد که مثل همیشه منو می ترسوند " ارزو ننه , تنها دارایی فقیر بدبختایه مث خودم که هر چی بیشتر داشته باشیش فقیر تری ". بهت نگفته بودم شاید , اما این بار می گم , دوست دارم تو وادی رفاقت , نه مثل قودی کلا حواله ام دهی به تنهایی خودم که می دانی محتاجم شدیدا به خوانده شدن اوسنه با نگاه تو و کلامت . تو بگیر همان فقر و ارزو . تنها اوسنه هام و نه شعر واره ها .
برای چاپ داستان هام سه چهار تا مشتری پیدا شده. دو تا از گروه سبیل چخماقیهای نسل سوخته که درد بواسیر نشستن پشت میز بیکاری را هم ربطش می دهند به سیاست که من شدیدا گریزانم و دو سه نفر دیگه از گروه انشا بنو یسان ادکلن زده لندنی که شب اخر اعتصا ب غذای جهانیشان تو چلو کبابی های لندن به صبح رسید . قرار اما به فروش اوسنه ها نیست که بی بی حکایاتش صاف و ساده تر از این قرتی بازی ها بود . بی بی پولی بابت اوسنه ها از من نگرفت که پایان هر قصه بوسه ای بود بر پیشانی من و دریغ از حتی یک بار که دستش را ببوسم از سر احسان به والدین که خود بی اندازه معتقد بود .
بگو عیب نثرم را و حسن احسان را اگر می بینی که هست فعلا به همسایگی " حسن " نفرست .

احسان خوب ،

۱ - از شرمندگی رها شدم که کامنت اولینت گم نشده بود و جوابش را گذاشته ام در نظرات مربوط به « همیشه محکومم » .
۲ - این درست که « من همیشه محکومم » اما آخر « تو هم ، بروتوس » !
۳ - باور میکنی میترسم ؟ چگونه از من میخواهی بیرحمانه بخوانم و پاشنه قلم را بکشم در مورد داستانهایت ؟ منی که در قلمم گویا زهر ریخته اند به جای جوهر ، در تلاش برای حفظ نرمخو ترین سبک نوشتاری که میتوانم ، با ذکر « تو نه تنها زاغچه ای سر یک مزرعه ، که هیچ چیز را جدی نمیگیری » تو را به لجاجی سوق دادم که به یمن خوبیت تا به حال با هیچکس نداشته ای ، جای ترسم نیست که مباد بیشتر برنجانم عزیزی که خاری در چشمم را تحمل توانم و در پایش نه ؟
۴ - گارزنگیت را در دشت سرسبز تری دیدم . مبارک است . همیشه میهمان سایه سارش هستم .
۵ - میدانی که دوستت دارم .

احسان الف شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:13 ب.ظ http://garomzangi.blogfa.com

کاظم جان , سلام مجدد, یکی از گار زنگی ها (جدید التاسیس) ایرادی دارد . اگر بروی دست نوشته های احسان کلیک کنی , نوشته های اقای کیکاوسی باز می شود که از ان من نیست . گذاشته ام تا سیاورشن ایرادش را برطرف کند , به هر حال قسمت سوم ( نه اخر ) ملیحه اماده هست که مانده ام بگذارمش رو گار زنگی درست و حسابی . همین و بی اندازه از لطفت سپاسگزارم . اما عدم استمرار لجاج که تو لجاجش خواندی یک دلیل پزشکی هم داشت و دارد . من مدت بیشتر از یکماه هست که مشکل شدید بینایی دارم . چیزی به تشخیص اینها مثل اب سیاه . کمتر می نویسم و فعلا اصلا نمی خوانم که همسرم شده است چاپار دوستی هام . ای بر ذات هکر لعنت که باعث شد دو سه ماهه کار سه ساله بکنیم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد